نتایج جستجو برای عبارت :

می‌فروشم، می‌فروشیم، می‌فروشم

می فروشند، با ترازویی  که لحظه را اندازه می گیرد.دوره گردهایی در کوچه داد می زنند و آرامش همسایه ها را می گیرند که آرامش بفروشند.
کسی را از خواب زمستانی بیدار می کنند که آرامش، سالهاست ترکش کرده است، فروشنده فریاد می زند: حقیقت می فروشم، رازهای کهنه می خرم! بشتابید، راستی می فروشم، اکراه ناگفته ها را می خرم!
لبخند می فروشم، بیایید توانایی درک آدم می فروشم.
هنوز عابران عبوس از کنارش می گذرند و او با لبخد از یکی می پرسد: چیزی نمی خری؟ به تو رایگا
همان لحظاتی که آدم فکر میکند یکی از بنده های خوب خداست، ندانسته دارد سقوط می کند. نمی دانم چه حکایتی ست. نمی دانم چرا‌. فقط می دانم هر بار که ظنم به خودم خوب شد، بعد از یک بازه ی زمانی تبدیل به آدم افتضاحی شدم. مثل حالا. 
 
 
 
 
منی که لفظ شراب از کتاب می شستم
زمانه کاتب دکان می فروشم کرد ...
«شخصی شتر، گم کرد. سوگند خورد که اگر شتر را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد. چون شتر را یافت از سوگند خود پشیمان شد. برای آنکه سوگند خود را نشکند گربه ای را در گردن شتر آویخته و بانگ زد: که چه کسی می خرد؟ شتری را به یک درم و گربه ای را به صد درم. اما هر دو را با هم می فروشم. شخصی آنجا بود؛ گفت: این شتر ارزان بود؛اگر این گربه را در گردن نداشت» شخصی شتر خود را گم کرده بود. قسم خورد که اگر شتر خود را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد(به ازای مبلغی بسیار ناچیز
حکایت:
«شخصی شتر، گم کرد. سوگند خورد که اگر شتر را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد. چون شتر را یافت از سوگند خود پشیمان شد. برای آنکه سوگند خود را نشکند گربه ای را در گردن شتر آویخته و بانگ زد: که چه کسی می خرد؟ شتری را به یک درم و گربه ای را به صد درم؟ اما هر دو را با هم می فروشم. شخصی آنجا بود؛ گفت: این شتر ارزان بود؛اگر این گربه را در گردن نداشت».
بازنویسی:
شخصی شتر خود را گم کرده بود. قسم خورد که اگر شتر خود را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد(به ازای
 ولی جدی فک کن قرار بود توی این دنیا موندنی باشیم. تحملش سخت میشد واقعا!
-
امثالِ شهید چمرانم برام در حکمِ نشونه‌ن؛ این‌طور که اگه این اینه، پس خداش چیه دیگه..
-
گفت مطمئن باش من آخرتِ خودمو به دنیایِ شما نمی‌فروشم، و خیالمو راحت کرد. 
-
آخه زلیخا آدمِ خوبی رو دوست داشت!
-
حسرت خیلی بد چیزیه. 
انگار کن نیشتری به دست گرفته باشم و مدام به قلبم بزنم. این نیشتر کلمه‌های توست. تکه‌‌های قلبم دوباره جوش خواهند خورد ولی این دل از همین حالا از دست رفته.
یک روز صبح که با صدای آقای "اثاث منزل خریداریم" بیدار شدم، تمام خاطرات و نشانه‌های تو را به عنوان خرده ریز منزل، و قلب خودم را به عنوان آهن‌آلات آهن‌ضایعات به او می‌فروشم و باقی عمرم را با خیال راحت می‌خوابم.
انگار کن نیشتری به دست گرفته باشم و مدام به قلبم بزنم. این نیشتر کلمه‌های توست. تکه‌‌های قلبم دوباره پیوند خواهند خورد ولی این دل، از همین حالا از دست رفته است.
یک روز صبح که با صدای آقای "اثاث منزل خریداریم" بیدار شدم، تمام خاطرات و نشانه‌های تو را به عنوان خرده ریز منزل، و قلب خودم را به عنوان آهن‌آلات آهن‌ضایعات به او می‌فروشم و باقی عمرم را با خیال راحت می‌خوابم.
' تن فروشی' در خیابان اصلی شهر
دامن‌اش را بالا کشید و فریاد زد:
من فقط تن خودم را می فروشم
تنها خودم و بس !
اما در همین خیابان میبینمشان
کسانی هستند که تنِ کوه و
تنِ دشت و، تنِ باغچه 
تنِ خورشید و باران را
فروخته و 
بدون شرمساری
بر روی کُرسی شرافت این سرزمین
نشسته اند!
شیرکو بی‌کس
امیرالمومنین، علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) می‌فرمایند:
تاجُ الرّجُلِ عَفافُهُ، و زَینُهُ انصافُهُ
تاج مرد، عزّت نفْس اوست و زیورش انصاف او
غررالحکم، حدیث ۴۴۹۵
 
** پی‌نوشت: هنگام خرید چای از یک فروشندهٔ چای تبریزی بازار صفی تبریز؛ وقتی از علت پاکت زیر وزنه نیم کیلوئی پرسیدند گفت من به شما چای کیلوئی می‌فروشم نه پاکت!
اگر کسی روز قبل یک جنسی را پانصد تومان خریده، باید ده درصد به روی آن اضافه کرده و بفروشد . نباید نگاه کند که فردا قیمت آن ششصد تومان خواهد شد. فردی می گفت که گرفتن پول از دست مردم راحت است اما خوردن آن سخت است .
یک نفر نزد آیت الله احمد خوانساری که از علمای بازار تهران بودند آمد و گفت: من یک جنسی را به قیمت صد تومان می خرم. ولی چون بازار کشش دارد آن را دویست تومان می فروشم . آیا این کار اشکال دارد؟ ایشان فرمودند که این مال متعلق به تو است و می توانی ه
روزی حضـرت امیرالمومنین علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی به حال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ، ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
شما دو توهین به من کردید: 
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید.
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشر
۴۸۱ – وجود ما سحرگاهان که مخمور شبانه         گرفتم باده با چنگ و چغاله نهادم عقل را ره توشه از می     زشهر هستی اش کردم روانه نگار می فروشم عشوده ای داد     که ایمن گشتفم از مکر زمانه زساقی کمان ابرو شنیدم           … وجود ما – سحرگاهان که مخمور شبانه – غزل ۴۲۸ – ۴۸۱
منبع : فالگیر
باسلام
دوستان عزیز لینک کانال تلگرامم رو آخر این پست میزارم که با کلیک روی لینک مورد نظر مستقیم وارد کانال فروشم تو تلگرام بشید.حتما عضو کانال بشید که زود و بموقع از اماده شدن جوجه عروسها و محصولات باخبر بشید.
لینک کانال تلگرام: کلیک کنید

aroos_n@
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم...خرده هوشی...سر سوزن ذوقی.
مادری دارم بهتر از برگ درخت.
دوستانی بهتر از آب روان
وخدایی که در این نزدیکیست:
لای این شب بو ها...پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب...روی قانون گیاه
من مسلمانم .قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم جشمه. مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه .جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد.گفته باشد سر گلدست
خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم / سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم
شب و روز می بکوشم که برهنه را بپوشم / نه چنان دکان فروشم که دکان نو برآرم
علمی به دست مستی دو هزار مست با وی / به میان شهر گردان که خمار شهریارم
به چه میخ بندم آن را که فقاع از او گشاید / چه شکار گیرم آن جا که شکار آن شکارم
دهلی بدین عظیمی به گلیم درنگنجد / فر و نور مه بگوید که من اندر این غبارم
به سر مناره اشتر رود و فغان برآرد / که نهان شدم من این جا مکنید آشکارم
شتر است مرد عاشق سر
 
خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاری خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسر نموده ای، همه استعداد های من، همه قدرت های من، همه وجود من زاده اراده توست.
 
من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم. از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم ...
تو ای خدای من در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در تنهایی، انیس شب های تار من شدی ، تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و هدایت کردی، در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به مح
روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی (‌علیه السلام) نزد اصحاب خود فرمودند:من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد؛ خدا رحمتش کند.اصحاب پرسیدند چطور ؟مولا فرمودند:آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:شما دو توهین به من کردید؛اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید،دوم آنکه بی انصاف ها، آیا ارزش علی چهار کیس
=======================
#پایداری و جذابیت کسب و کاری که آن را به خوبی طراحی کرده‌اید، کلید موفقیت شما در سودآوری و آزمون اصلی فرضیه‌ها و امیدواری‌های شماست.
برای تخمین پایداری و جذابیت کسب و کار باید بدانید از هر مشتری چقدر سود خواهید برد و همچنین جذب هر مشتری چقدر هزینه دارد. برآورد هزینه جذب هر مشتری کاری بسیار پیچیده بوده و به شکل چرخه‌ای و بازگشتی انجام می‌شود. ابتدا راهبردهای مرتبط با فرآیند فروش را طراحی کرده و محاسبات مربوط به آن را انجام می
تا ساحل آرامش -کتاب امانت دادن
خاطره : نمی فروشیم، فقط امانت ، حتی به شما!!!
 
خاطره: نمی فروشیم ، فقط امانت ، حتی به شما!!!
تا حالا شده مغازه‌ داری رو ببینی که تلاش کنه جنسش رو نفروشه؟!درست خوندی عزیزم، نفروشه!البته من، هم فروشنده ام و هم امانت دهنده اجناسی که می فروشم، به شرط سالم پس آوردن!
یه بنده‌ خدایی اومد موسسه ما که به شدت عاشق و دلسوخته کتاب “تا ساحلِ آرامش” بود.در حدی این عشقش واقعی بود که هرچی بهش می‌ گفتم: مسلمون! این کتاب رو که امانت
حالا چکار کنم با این درد در بَرَم؟
با ریشه سر کنم ، یا با شاخِ پَرپَرم؟
من مردِ روزهای عجیبم ولی که شب...
امشب عجیب درد دارد کلِّ پیکرم
تاریخِ گرگ های جهان جورِ دیگری ست
من گرگ و بی رقیب، ولی خویش می درم
بینِ دو انتخاب ، فقط حقِّ غم... وَ غم
مجبورْ ، یا با اختیارِ کور یا کَرَم
از کوه های برفی و دریایِ در جنوب
هی بال بال می زنم، از صخره می پرم
آدم برای شادی اش انعام می دهد
من سور می فروشم و هی غصّه می خرم
پاریس و تهرانید و من افراد شوک شده
یک تیر توی قل
در زمانهاى
قدیم یک نفر سلمانى معروفى بود که سر و صورت شاه عصر خود را اصلاح مى کرد،
او روزى به بازار رفت ، دید پیر مردى در مغازه ساده اى نشسته و قلم و
کاغذى ، کنار دستش است ، ولى چیز دیگرى در مغازه نیست ، تعجب کرد که این
پیر مرد عمامه به سر، چه مى فروشد، نزد او رفت و گفت اى آقا! شما چه مى فروشید؟پیرمرد: من حکیم هستم و پند مى فروشم سلمانى : پند چیست ؟، آن را به من بفروشحکیم : پند فروختن من مجّانى نیست ، بلکه صد اشرافى مزد آن استسلمانى
پس از آنکه این
دنیا مرا آشفته و مایوس خواهد
پابسته و دربند نفس محبوس خواهد
خواهد مرا سازد گرفتار و زمین گیر
خواهد مرا سازد به سحر خویش تسخیر
دنیا ندارد چشم غرورم را ببیند
آرامش و عشق و سرورم را ببیند
باید دل از جور و جفا صد پاره گردد
تا لاجرم دنبال راه چاره گردد
باید که از وجدان و غیرت چشم پوشم 
باید که خود را قیمتی ارزان فروشم
باید که خود را وقف هر بیهوده سازم
باید دلم را با گناه آلوده سازم
چو کس مقاومت کند آغاز جنگ است
 ولی این جنگ بی توپ و تفنگ است 
همه درها
دنیا مرا آشفته و مایوس خواهد
پابسته و دربند نفس محبوس خواهد
خواهد مرا سازد گرفتار و زمین گیر
خواهد مرا سازد به سحر خویش تسخیر
دنیا ندارد چشم غرورم را ببیند
آرامش و عشق و سرورم را ببیند
باید دل از جور و جفا صد پاره گردد
تا لاجرم دنبال راه چاره گردد
باید که از وجدان و غیرت چشم پوشم 
باید که خود را قیمتی ارزان فروشم
باید که خود را وقف هر بیهوده سازم
باید دلم را با گناه آلوده سازم
چو کس مقاومت کند آغاز جنگ است
جنگی که پنهانیست وبی توپ و تفنگ است 
هم
برادرم می گفت:«احمق!خر نشو و بیا این دوچرختو بفروش.یه هفتصد هشتصد تومن هم من میزارم روش یه دوچرخه خوب میخریم.هم خودت استفاده میکنی هم هر از چندگاهی من.دلیل این مقاومتت چیه آخه مرد حسابی؟چرا یکم این مخت کار نمی کنه؟ چن سال دیگه مثل سگ پشیمون میشی ها!الانه که با یه قیمت نسبتا خوب میخرنش،چند سال دیگه تفم کف دستت نمیندازند!»
رفیقم می گفت:«حق با داداشته! در ضمن اینم بدون اینو ردش نکنی بره چند سال دیگه حسابی میوفته به خرج!هر روز یه جاش خراب میشه. نک
دیشب با بابا آشتی کردم، یعنی در واقع آشتی کرد،چون منکه قهر نبودم:))
یه پاستای فوق العاده خوشمزه درست کردم که وقتی بعد از صلح گفت شام بریم بیرون؟ سوپرایزش کنم و بگم نههههه یه شام فوق العاده تو آشپزخونه منتظرتونه:)))
امروزم رفتیم خونه باباجون اینا... خداروشکر بلاخره عمه ام اومد و تونستم باهاش حرف بزنم....
بهش گفتم چه غلطی کردم، البته قبلش قول گرفتم به بابام نگه،البته می دونستم نمیگه ولی خب میخواستم دلم قرص شه. 
خیلی عصبانی شد ،خیلی و کلی دعوام کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
قرار نیست اطرافیانمان ،  همه خوب باشند تا بشه باهاشون رفاقت یا دوستی یا معاشرت کنیم  ، تا بشه باهاشون ارتباط برقرار کنیم ، همانطور که ما آنی نیستیم که دیگران انتظار دارند، روی هم رفته همه ما دارای نقاط ضعف و قوتهایی  هستیم ، خوبی داریم بدی هم داریم ، زشت داریم زیبا داریم ، باید درهم خواهان همدیگر باشیم ، 
وقتی به میوه فروشی میرویم میگه سوا نکن درهمه خوب و بد را با هم می فروشم ، 
ما هم درهم میوه ها رو توی پاکت می ریزیم و
خانه‌ی بهم‌ریخته و مهمان، پشت مهمان. این هم از قوانین طبیعت است گمانم :)

کمی دکوراسیون عوض می‌کردیم. یک مدل پرده‌ی جدید برای اپن درست کرده‌ایم. یک چیزی شبیه این ولی بزرگتر، در ابعاد اپن و البته که شفاف‌تر، کریستالی. سلیقه که مشخص است، هنرمند خانواده‌ی ما هدهد است. از هر انگشتش، ده‌ها گونی سلیقه و هنر و کلاس و چیزهای لاکچری می‌ریزد. هزینه‌اش را من دادم. کریستال‌ها را از دیجی‌کالا سفارش دادم، به انضمام چند قلم دیگر؛ گلوکومتر و سبد و جامس
خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارمسر مست گفته باشد من از این خبر ندارم شب و روز می بکوشم که برهنه را بپوشمنه چنان دکان فروشم که دکان نو برآرمعلمی به دست مستی دو هزار مست با ویبه میان شهر گردان که خمار شهریارمبه چه میخ بندم آن را که فقاع از او گشایدچه شکار گیرم آن جا که شکار آن شکارمدهلی بدین عظیمی به گلیم درنگنجدفر و نور مه بگوید که من اندر این غبارمبه سر مناره اشتر رود و فغان برآردکه نهان شدم من این جا مکنید آشکارمشتر است مرد عاشق سر آن مناره عشق
یه قابلمه برای فروش گذاشتم توی سایت دیوار. توی عنوان نوشتم: قابلمه تک تفلون در حد نو! خب قاعدتا وقتی اون لغت "در حد" رو استفاده کردم منظورم اینه که این قابلمه دو سه باری استفاده شده. قیمت: پنجاه هزار تومن. حالا آقایی زنگ زده و اصرار داره که قابلمه رو با نصف قیمت بهش بفروشم. امون نمیده من حرف بزنم. توضیح میده که قابلمه رو برای جهیزیه دختری می خواد که خانواده داماد به خاطر جهیزیه نمی برنش! بعد می فرمایند: براش از همین سایت دیوار یه اتو هم خریدیم که ک
اشاره: یکی از افراد بسیار تأثیرگذار در نظام اداری- اجرایی کشور در قبل از انقلاب اسلامی؛ابوالحسن ابتهاج است. او فردی بسیار منضبط ،منظم،سختگیر و جدی بود که درستکاری را در حدّ و توان خویش مراعات و حفاظت می کرد. او در برهه هایی از زمان ریاست بر بانک ملی ایران و نیز سازمان برنامه و بودجه کشور را بر عهده داشت. نوشته ی زیر،بریده ای از خاطرات او در زمان ریاست بر بانک ملی است.
 
یک‌بار عبدالرضا پهلوی که یک میلیون تومان از بانک ملی وام گرفته و سپرده ثاب
ما خیلی از اوقات مخاطب رو نادیده می‌گیریم. شاید ذهنتون بره به سمت تلویزیون و به طور کلی صداوسیما؛ که از نگاه قشر خاصی، تبدیل شده به نماد جایی که مخاطب رو نادیده گرفته و هر کاری دلش می‌خواد، می‌کنه.اما اگر دقت کنیم می‌بینیم که تقریباً بیشتر رسانه‌ها، بیشتر تولیدکنندگان محتوا، توی این مملکت به مخاطب خودشون احترام نمی‌ذارن. از رادیو و تلویزیون تا روزنامه‌ها، از شبکه نمایش خانگی تا تلویزیون‌های اینترنتی، از سایت‌ها تا کتاب‌ها و... و این
 ---------------------------حکایت بهلول و جنید بغدادیشیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او، شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری..بهلول فرمود طعام چگونه می خ
زندگی خیلی بهتره وقتی که حس کنی داری میری سمت ناشناخته ها سمت دنیای که داری تصورش میکنی ، زندگی خیلی خوبه وقتی میفهمی که هر نارحتی قرار نیس برات جهنم باشه و هر جهنمی قرار نیس تا آخر جهنم بمونه ، همین که حس میکنی زنده ای تونستی دَوووم بیاری این خودش یه موهبت الهی ، همین که دیگه حس میکنی نیاز نیس خودتو شبیه دیگران نوشون بدی این خودش خیلی حس خوبیه . من اینم قرار دنیای خودمو بسازم خودم تنهایی هر چند اگه دو نفری هم بود بهتر میشد ولی میشه ساخت تنهایی
توی یه جهان موازی، احتمالا من یه دریانوردم. یه دریانورد با موهای نقره ای و چشمای آبی. دریانوردی که نه تجارت می کنه و نه دزد دریاییه، فقط دریا رو خیلی خیلی دوست داره. هر روز غروب، تکیه می ده به عرشه کشتی و خورشید رو نگاه می کنه تا وقتی که محو بشه. بعد که خورشید رفت پایین و ماه به جاش اومد بالا، اون وسط دریا، دور از همه آلودگی های نوری که جلوی درخشش ستاره ها رو می گیرن، دراز می کشه و به ستاره ها نگاه می کنه. برای هر کدومشون اسم می ذاره و داستان می ساز
خاطره رزمنده کتاب فروش
خاطره رزمنده کتاب فروش
 
خاطره رزمنده کتاب فروشعید که می شود همه می روند خوش گذرانی…به ما هم خوش می گذرد اما مدلش فرق می کند…
روز دوم عید امسال نزدیک به اذان ظهر به محل استقرار رسیدیم.طلاییه!به قول حاج آقای راوی: طلاییه عجب طلائیه!
خم می شوم و از عقب ماشین دسته ی کتاب هایم را برمی دارم. درب ماشین را باز می کنم و پیاده می شوم.هر قدمم شبیه به رزمنده ای است که برای مملکتش می جنگد.نه با تیر و تفنگ! بلکه با ترویج فرهنگ کتاب خوان
داستان کار خوبه خدا درست کنه
داستان کار خوبه خدا درست کنه , دو گدا بودند یک بسیار چاپلوس و دیگری آرام و ساکت .
گدای چاپلوس وقتی شاه محمود و یا وزیرنش را می دید بسیار چاپلوسی می کرد و از سلطان محمود تعریف می کرد و هدیه میگرفت ولی اون یکی ساکت بود .
اون گدای چاپلوس روزی به گدای ساکت گفت چرا تو هم وقتی شاه رو می بینی چیزی نمیگی تا به تو هم پولی داده بشه.
گدای ساکت گفت: کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟
برای سلطان محمود این سوال پیش اومده بود،
پشت دریاها
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب...
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است
بام‌ها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می‌نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد
پشت دریا شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.
پشت
رتبه ها آمد... صفحه انتخاب
رشته هم فعال شد...
 دارم علاقه ام را می
فروشم... می خواهم گریه کنم و به صورت همه آن هایی که مشاوره می دهند مشت بکوبم...
از آن محکم هایش... از آن هایی که «محمد علی» می زد... به همه آن هایی که می
گویند: «مگه خر شدی می خوای بری جراحی اعصاب!؟... دیوونه!»... حتی به
آینه دستشویی که خودم را تویش می بینم... با صورتی که حرفی نمی زند و چشم هایی که
چیزی نمی توان ازشان خواند... با ابروهایی خیس و بی حالت و پوستی پر از قطره های
مردد برای ماندن یا سر
برای ایجاد ترافیک به صفحه ما ، بیشترین کاری که می توانیم اعمال کنیم ، یک کمپین تبلیغاتی CPC است - هزینه برای هر کلیک در تبلیغات در گوگل تاپ سئو ، این ساده ترین راه برای کاربران اینترنت است تا کالاهایی را که می فروشیم یا خدماتی که در تجارت خود ارائه می دهیم ، بدانند. ما باید بودجه روزانه داشته باشیم که حاضر به سرمایه گذاری باشیم.
وقتی در مورد CPC صحبت می کنیم منظور ما این است که ما فقط می خواهیم هزینه هایی را که کاربران به تبلیغات ما می دهند بپرداز
هیچ وقت فکر نمی کردم غم انگیز ترین تصویری که از زندگی توی ذهنم نقش می بنده صحنه ی یک پاسپورت روی باجه ی دفتر پیشخوان باشه!
باز پناه اوردم به نوشتن؛تلافی شونه هایی که نبودن تا اشک هامو خالی کنم،لای تک تک این سطر ها پر از بغضه...
قبلاً همین جا نوشتم،مدتها بود تنفر عجیبی نسبت به زندگی پیدا کرده بودم.حتی گاهی خودکشی رو مرور میکردم و به نتیجه نمی رسیدم.اما با چیزهای کوچکی که هنوز بهشون دلخوش بودم خودم رو سرگرم میکردم. سعی میکردم فراموشی رو با کمک او
1. وقتی خدا داشت ما دهه شصتیها و دهه پنجاهیهای ایرانی را می آفرید، به احتمال زیاد مقدار قابل توجهی قناعت و به خود سختگیری و آینده نگری افراطی داخل خاکمان کرد که چون مقدارش زیاد بود، در کل زندگیمان اثر گذاشت. نمونه بارزش شیوه ی قدیمی ما دخترهای دهه شصتی فامیل بعد از خرید لباس جدید! 
یک زمانی، مثلا شاید حدود پانزده سال پیش، طبق یک قانون نانوشته، وقتی بی مناسبت لباس جدیدی می خریدیم، آن را نمی پوشیدیم تا مناسبتی برایش پیدا کنیم! در واقع هر لباسی
این کار به آب اجازه می دهد که به صورت یکنواخت و آرام،بدون آنکه هیچ کدام از بذرها را جا بگذلرد، پخش شود.اگر هنوز یکی از این ها را نساخته اید،فکر خوبیست که بذرهارا از ته، آب دهید ،اگر ابزار(دستگاه)آبدهیتان سرلوله ی نازک ندارد.پس از آن تنها (کافیست)اطمینان حاصل کنید که خاک مرطوب و نه خیلی خشک و نه خیلی خیس باقی ماندهبذر اطلسی  ،اگر دمای مناسب داشته باشد(باشید)، باید بین ۵ تا ۱۵ روز جوانه بزند،اما هوا در این اواخر خیلی سرد شده ،طوری که بعد از دو هف
ادامه داستان:
((واقعا که بغداد شهری زیباست ، هربار که بر آن داخل می شدم رویایی زندگی در آن را می پروراندم اکنون زمان آن است که این رویا را جامه حقیقت بپوشانم ، بگذار ابتدا هیزم های عبدالله را بفروشم سپس می روم انگشتر زیبای عمران را هم می فروشم . راستش دلم برای سادگی عبدالله تنگ می شود. چه کسی را می توانم مانند او بیابم که هیزم هایش را به من می دهد تا آن ها را بفروشم و قرض پدرش را به اسماعیل سبابی بدهم در صورتی که اسماعیل یکسالی است که مرده است .))
ف
پسرکی در خانواده ای فقیر در یک روستا زندگی می کرد.
پدر او در حادثه ای مصدوم و مدتی خانه نشین شده بود، و برای همین درآمدی برای
امرار معاش و مخارج زندگی نداشتند.

روزی مادر پسرک گفت: پسرم، این دیگچه مسی را به شهر ببر
و بفروش و با پول آن غذایی تهیه کن. پسرک قبول کرد.

صبح علی الطلوع به سمت شهر به راه افتاد. در راه آهی
کشید و با خود گفت: دیگچه یادگار مادربزرگم است و برای مادرم بسیار عزیز است، ای
کاش می شد آن را نفروشیم، ای کاش پدرم می توانست راه برود. او
به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوستسلاماز اون جایی که خودم وقتی داستان رو میخوندم کنجکاو بودم ادامشو ببینم چی میشه یک شب در میان سعی میکنم قسمت جدید از داستان لیلی و مجنون رو ارسال کنم.
لیلی و مجنون 
قسمت اولقسمت دومقسمت سوم
پدر مجنون عزم قبیلۀ لیلی می‌کند و اهالی قبیله که از آمدن سید عامری باخبر می‌شوند به استقبال او می روند.سران قبیله لیلی دلیل آمدن سید عامری را پرسیدند و او پاسخ داد:
گفتا که مرادم آشناییست
آن هم ز پی  دو روشناییست
 سپس
جلسه بیست و چهارم (دوشنبه، 98.08.20)                             بسمه تعالی
خلاصه مبحث خیار شرط
مرحوم شیخ انصاری در خیار شرط هفت مسأله بیان فرمودند که اجمال آنها چنین است:
مسأله اول: بیان دو نکته: 1. می‌تواند شروع زمان خیار را متصل به لحظه تحقق عقد قرار دهد یا منفصل از لحظه عقد و بگوید خانه‌ام را می‌فروشم به شرطی که از یک هفته دیگر تا یک ماه حق فسخ داشته باشم. 2. تعیین و مشخص نمودن مدت خیار شرط لازم است.
مسأله دوم: فرمودند اقسام جهالت نسبت به زمان
اسدالله عسگراولادی: از کم به زیاد رسیدم!


گروه بازرگانی- اسدالله عسگراولادی در گفت‌و‌گو با سایت «اقتصاد ایران»
گوشه‌هایی ناگفته از جدوجهد شخصی و نیز فرصت‌های تجاری‌ای که منجر به
پولدار شدنش شده را روایت کرده است. بنا به گزارش سالانه «فوربس»
عسگراولادی با بیش از 3/4 میلیارد دلار دارایی، در شمار پولدارترین مردان
دنیا قرار دارد که البته ناگفته پیداست با توجه به فقدان و ناشفافیت
اطلاعات مالی ثروتمندان ایرانی، نمی‌توان گفت او در میان ثر
با پلیور زرشکی نشسته روبه‌روی من. می‌گویم اون‌‌جا هنوز سرده؟ جواب می‌دهد من سردمه. چرا تاریکه اتاق؟ نمی‌بینمت. چراغ مطالعه را روشن می‌کنم. بدون حرف همدیگر را تماشا می‌کنیم. دست می‌گذارم روی صفحه‌ی تلفن، پیوند ابروهایش را باز می‌کنم. 
وقتی شرایط عوض می‌شود باید روش‌هایمان را تغییر بدهیم، ما تغییر می‌کنیم و آن‌چه میان ماست از دست می‌رود. شاید تنها، نگرانی من باشد ولی چیزی را نمی‌شود متوقف کرد و بعد سر فرصت ادامه داد. سکوت و فاصله‌ه
با توجه بوسیله شرایط اقتصادی فعلی، وضعیت تورم بازار و کافی نبودن درآمدها، زنان بناء دار می توانند با فعالیت و کسب درآمد خود، بوسیله صرفه جویی خانواده کمک کنند. مشاغلی که برای زنان خانه دار تمجید می شود، باید طوری باشد که تمام شرایط بانوان در آن لحاظ شده و فارغ از جنبه سرگرمی و انباشته کردن اوقات فراغت، بتواند درآمدزا و پول ساز نیز باشد. اخیرا کلاس های رایگان تسلط آموزی برای بانوان در نظرآباد برگزار می شود. کلاس هایی که با تعلیم مهارت های اخت
جلسه هشتادم (شنبه، 98.11.19)                             بسمه تعالی
السابع: فی خیار العیب ص 271
قسم هفتم: خیار عیب
هفتمین و آخرین قسم از اقسام هفت‌گانه خیار از دیدگاه مرحوم شیخ انصاری (به تبع مرحوم محقق حلّی) خیار عیب است.
مرحوم شیخ مباحث مربوط به خیار عیب را در چند مرحله بیان می‌کنند:
مرحله اول: طرح بحث
در این مرحله و به عنوان طرح بحث خیار عیب سه مطلب بیان می‌کنند:
مطلب اول: اصالة السلامه مصحح بیعِ مبیعِ معیب
در مباحث قبل از جمله مباحث خیار رؤیت
یکی از دوستان دنیای مجازی، که قدمت دوستیمان به عصر بلاگفاییها برمیگردد و هنوز در واتساپ و اینستاگرام در ارتباطیم، مرا به چالش بامزه ای دعوت کرد که اولش در کمال بی ذوقی جواب دادم: فلانی جان! من دیگر نمیخواهم حتی اسم کرونا را بشنوم. 
ولی وقتی استوریهای خودش را دیدم یک دفعه «چی شد؟» «دلم خواست!!!» و من هم استوری گذاشتم. چالش از این قرار بود که باید تصویر کتاب یا کتابهایی را استوری می کردی و با استفاده از عنوان آن، چیزی برای کرونا می نوشتی! 
دوست ج
توی دنیا دو طبقه مردم هستند:
بچاپ و چاپیده. اگر نمی خواهی جزو چاپیده ها باشی ، سعی کن که دیگران را بچاپی.
سواد زیادی هم لازم نیست ، آدم را دیوانه میکنه و از زندگی عقب میندازه. فقط سر
درس حساب و سیاق دقت بکن. چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی کافیست ، تا بتوانی حساب
پول را نگه داری و کلاه سرت نره ، فهمیدی؟ حساب مهمه ، باید هرچه زودتر وارد زندگی
شد. همینقدر روزنامه را توانستی بخوانی بسه. باید کاسبی یاد بگیری، با مردم طرف
بشی. از من میشنوی برو بند کفش توی
به قلم دامنه : پست ۷۴۹۱. به‌هرحال توانستم بروم به تماشای «پیلوت» بنشینم، نه از پرده‌ی عریض، نه از قاب نقره‌ای، چیزی مابینِ این و آن. از گنبد راهی تهران شدند. بینِ راه از جایگاه، بنزین به باک می‌زنند؛ اما «جواد عزّتی» می‌بیند آمپر ماشین بالا نمی‌آد و از همین‌جا مُطفِّفان (=کم‌فروشان) افشا می‌شوند. وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ. واى بر کم‌‏فروشان. (آیه‌ی اول سوره‌ی مُطَفِّفِین) به جای بنزین هوا به مردم می‌فروشند. کاسبی با فریب.
 
من اهل فیل
بدانید:
در این مقاله آموزشی از مجموعه مقالاتآموزش گرامر زبان انگلیسی در وب سایتایزلرن قصد داریم به گرامر would و کاربرد would و نکات مهم گرامری این فعل کمکی مُدال بپردازیم.
فعل would شکل گذشته will جزء افعال کمکی (auxiliary) هست که معمولاً اینگونه افعال بعد از فاعل و قبل از فعل اصلی در جمله می آیند و معنای فعل اصلی را کامل می کنند. فعل would یکی از پر کاربردترین افعالی است که معنا و کاربرد متعددی دارد . در ادامه این مطلب با ارائه مثالهای متعدد به بررسی این فع
یک:
می روی و طوفان است و من ستایش ات می کنم ...
که مغروری!
درخطرها می روی و ...
صدایت در نمی آید ...
دو:
بال می زنم توی قفس و قفس جهان من است ...
جهانی که تو برای من ساخته ای درحدود بال هایم!
سه:
می لرزد رادیو!...
عشق توی دلم...
کم بریز موج...
صدا صدا ...
واژه های تلخ با عسل ...
اشک می ریزم از وسعت فرو ریختن هام ...
 
چهار:
روزم را می فروشم تا شب کنارتو ...
گرمای مطلقی بخرم ... بخوابم ...صفا کنم ...
پنج:
درد بیرون چشم های من ... می غلتید ...
ودرانزجار از نفوذ ...
می خوابیدم ...
با
بسم الله الرحمن الرحیم      وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ       لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ       أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَا إ
۱۰ ویژگی نتورکر های موفق
۱) رویا پردازند اگر روزی روزگاری در گذشته درحین رویاپردازی سر کلاس درس مچ تان را گرفته اند، امیدوارم آنقدر ناامید ومایوس نشده باشید که رویاپردازی را از بیخ و بن کنار گذاشته باشید. بر عکس گفته های عتاب آمیز بسیاری از مدیران مدارس، رویاپردازی یک خصیصه شخصی است. بازاریابان شبکه ای موفق بلا استثنا آدمهایی رویا پردازند، آنها می دانند چه می خواهند، چون از رویا پروردن نمی هراسند. شما از زندگی چه می خواهید؟ به قول ارل نایتی
جلسه پانزدهم (دوشنبه، 98.07.15)                                      بسمه تعالی
جلسه چهاردهم جزوه داده نشد. (یکشنبه شهادت امام حسن مجتبی7 بود)
الخامس: لو تلف المبیع... ص139
امر پنجم: تلف مبیع و ثمن
پنجمین امر از امور هشت‌گانه‌ای که مرحوم شیخ انصاری برای بیان جزئیات مبحث بیع الخیار بیان می‌کنند، مربوط به حکم تلف مبیع یا ثمن در بیع الخیار است.
مطالب امر پنجم در دو مرحله بیان می‌شود:
مرحله اول: تلف مبیع بر عهده مشتری
بیع الخیار این بود که بایع می‌
زندگینامه امام صادق (ع) از ولادت تا شهادت
زندگینامه امام صادق (ع) چون پایه گذار مذهب جعفری هستند اهمیت
زیادی دارد. زندگی نامه امام صادق مصادف با حکومت خلفای اموی و عباسی بوده
است.امام صادق (ع) امام ششم شیعیان و فرزند امام محمد باقر (ع) می باشند.
ایشان پایه گذار مکتب جعفری بوده و از جایگاه علمی و معنوی خاصی برخوردار
بودند. در این مقاله زندگینامه امام صادق (ع) را به طور مختصر بررسی می
کنیم؛
 
ولادت و نامگذاری جعفر صادق (ع)
امام
سلاااااام سلااااام سلااااام سلاااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز صبح پیمان بلند شد رفت گل پسرو که شب مونده بود تو نمایندگی آورد(روز قبلش برده بود برا سرویس گفته بودند موردهایی که برای رفع ایراد و سرویس نوشتید زیاده فردا صبح تحویلتون می دیم) قبل رفتن پیمان بهم گفت که جوجو آماده باش من اومدم بریم نظر.آباد اونجا صبونه می خوریم می خوام برم اداره برق و آب فاضلاب دیر بریم ممکنه ببندند منم گفتم باشه و تا اون بیاد آماده شدم و ده و نیم بهش
برای گرفتن ویزای افغانستان باید از طریق سایت وقت مصاحبه می‌گرفتیم. سایتی که به قول خانم تلفنچی سفارت تازه احیا شده بود. دنگ و فنگ زیاد داشت. اطلاعات زیادی می‌گرفت از آدم. گیر می‌داد که چرا روی کامپیوترت فلش پلیر نصب نیست. خطاها را نصفه نشان می‌داد. آدم نمی‌فهمید که این فیلد به عدد حساس است یا نه. اینجا حروف انگلیسی را باید بزرگ بنویسی یا کوچک. 
با والذاریاتی ثبت‌نام کردیم و دیدیم عه... این‌که در همین لحظه‌ی چاپ به ما نوبت داده. یعنی صفی وجو
برنامه 
گروه معارف و مناسبتهای رادیو ایران تقدیم میکند.
***************************************************
به افق آفتاب
*************************************************
به نام ِ خدایی که روزیِ مقدر ِ ما دست ِ اونه
یه روزی ِ بابرکت که میشه باهاش خوب و خوش زندگی کرد.
************************************************
با امید وقت و ایامی خوش خدمت ِ همه شما عرض ِ سلام داریم. عرض ِ سلام و دعای ِ طلب ِ رزقی حلال با برکت از خدا برای ِ همه مردم ِ عالم، که اگه این رزق ِ با برکت نصیبمون بشه. خیلی از گره های ِ زندگیمون باز می
شهریور..
پیام قسم..
انجماد..
http://s2.servermusic.ir/98/06/Alireza%20Azar%20-%20Enjemad%20-%20320%20-%20[MusicDel.Com].mp3
نگو برگرد..
http://dl.nex1music.ir/1398/06/03/Ehsan%20Khajeh%20Amiri%20-%20Nagoo%20Bargard%20[128].mp3?time=1566760160&filename=/1398/06/03/Ehsan%20Khajeh%20Amiri%20-%20Nagoo%20Bargard%20[128].mp3
دیگه چه فرقی میکنه بقیه اش چی باشه. حتما مردم حواسم نیست.....
 
 
تق تق تَ تَق تق هووو، هوا بوران و کولاکهتو ظهر آفتابی هوا وقتی که اینجوره
میگن یه جایی گرگ مادر توله زاییدهدلشوره داره تو دلم رختاشو میشوره
سرما یه جوری کل شعرو زیر و رو کردهحس میکنم خواب
برخلاف سالها پیش ، امروز هزاران شرکت فرصت ایجاد تبلیغات و ایجاد یک مدیریت تبلیغاتی را دارند که تعداد زیادی از مخاطبان را بدون نیاز به سرمایه گذاری های عظیم مورد نیاز تبلیغات به هر شرکتی صرف نظر از اندازه آن ، ایجاد و مدیریت کنند. خوشبختانه ، هر کارآفرینی ، شخص خود اشتغالی یا SME می تواند بدون نیاز به پرداخت چنین پرداخت هایی به آن دست یابد. چگونه؟ از طریق ابزار عالی تبلیغات کلیکی گوگل.
در این مقاله به صورت مرحله به مرحله خواهیم دید که چگونه می ت
خوش‌شانسی چیست؟ آیا خوش‌شانس بودن ذاتی است؟ آیا می‌توان شانس خود را افزایش داد؟ این سؤالاتی است که شاید به ذهن همه ما برسد، ما در این مقاله از رابینز قصد داریم در مورد شانس و روش‌های کاربردی افزایش شانس صحبت کنیم، زیرا خوش‌شانسی باعث می‌شود ما موفقیت‌های بیشتری را کسب کنیم و هر چه انسان خوش‌شانس‌تر باشد رسیدن به اهدافش آسان‌تر خواهد شد.
از لحظه‌ای که به دنیا می‌آیید، بسته به والدین، موقعیت اجتماعی خانوادگی، مالی، وطن و سلامتی‌تا
این سوره با نام‌هایی چون "لیل"، "واللیل"، و "واللیل إذا یغشی" نام‌گذاری شده است. این نام‌ها به مناسبت تعبیری است که در آیة ابتدایی سوره آمده است.
این سوره به اعتقاد اکثر دانشمندان تفسیر و علوم قرآنی مکی است، هرچند برخی آن را مدنی شمرده‌اند که وجهی ندارد و در بحث سبب نزول سوره توضیح آن خواهد آمد.  در تمامی جداول مسند، ترکیبی و بی‎سند، این سوره در ردیف نهم و پس از سوره اعلی و پیش از سوره فجر قرار گرفته است. تنها در روایت  ابن ندیم ـ از روایات مسن
جلسه دهم (یکشنبه، 98.07.07)                                          بسمه تعالی
الرابع: یسقط هذا الخیار... ص135
امر چهارم: مسقطات بیع الخیار
چهارمین امر از امور هشت‌گانه در بیان جزئیات و احکام بیع الخیار بررسی مسقطات حق الخیار است.
بایع خانه‌اش را فروخته به شرط اینکه تا یک ماه اگر ثمن را برگرداند بتواند بیع را فسخ کند، چگونه این حق خیار ساقط می‌شود و از بین می‌رود؟ مرحوم شیخ انصاری سه مسقط را بررسی می‌کنند:
مسقط اول: إسقاط حق الخیار
سؤال: آیا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه های آموزشی شهرستان کلاله